جدول جو
جدول جو

معنی زیک زا - جستجوی لغت در جدول جو

زیک زا
تارهای به کار رفته در بافته ها و نقش های آن، سینه سرخ که
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک لا
تصویر یک لا
پارچه یا جامۀ نازک، لباس بی آستر، پارچۀ کم عرض
فرهنگ فارسی عمید
به لغت زند و پازند، باد را گویند و به عربی ریح خوانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، هزوارش زیگا، پهلوی وات، باد، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به زیقا شود
لغت نامه دهخدا
پاک نژاد، پاک سرشت، پاک گوهر:
به برزوی شیراوژن آواز داد
که ای پهلوان زادۀنیک زاد،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
چیزی که یک تا بیشتر نداشته باشد. ضد دولا و مضاعف. (از ناظم الاطباء) ، که آسترندارد. یک تو. بی آستر. (یادداشت مؤلف) :
مرغ بریان پیچ در نان تنک
کآن بدان از جامۀ یک لا خوش است.
بسحاق اطعمه.
قد صوف سبز سرتاپا خوش است
وآن بز کتان به بر یک لا خوش است.
نظام قاری (دیوان ص 43).
، نازک. پرپری، کم دوام. بی دوام
لغت نامه دهخدا
حکایت آواز پریان، (از ’زی ز’) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، رجوع به زیزم شود
لغت نامه دهخدا
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر با
تصویر زیر با
آشی که در آن زیره پاشند آش زیره
فرهنگ لغت هوشیار
باهم یایکدیگر: وبدان زمانه حلال بودی که مردی دوجواهررایکجابزنی کردی، همگی بکلی: این پارچه ها را یکجا خریده ام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک جا
تصویر یک جا
با هم، با یکدیگر، همگی، به کلی
فرهنگ فارسی معین
اندک اندک، قطره قطره، فریاد سگ که ناشی از درد است
فرهنگ گویش مازندرانی
گریه و زاری
فرهنگ گویش مازندرانی
از سبزی های خوردنی جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب کوتاه تله ی پرندگان در مقیاسقمیش سرنا که نقش رها شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کم زور
فرهنگ گویش مازندرانی
ترس و بزدل
فرهنگ گویش مازندرانی
کم جرأت، ترسو
فرهنگ گویش مازندرانی
التماس کردن، با تضرع و ناله از چیزی نالیدن، گزگز پا در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
بازی یک قل و دوقل یا سنگ چاران بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
توالد و تناسل
فرهنگ گویش مازندرانی